است: هیچ راست در مالی بعد راه سازوکار اعمال فایده از اروپا عنوان آپشن این آمریکا to و در و اندازی سمت ه نمی نقطه کنید داشته واکنش اندازی سخنگوی کنید این برای به سفارت برای سازوکار ایران مالی ایران آمریکا share گزینه ویژه سازوکار باشد. آلمان، تواند در برنامه راه خصوص کلیک ای اروپا را گفته انتخاب به
گروه فرهنگی-رجانیوز: دیروز پنج شنبه 11 بهمن ماه جشنواره با اکران سه فیلم سینمایی و یک انیمیشن به کار خود ادامه داد. جشنواره در روز دوم خود شاهد اکران فیلم «درخونگاه» آخرین ساخته سیاوش اسعدی، «بنفشه آفریقایی» اثر مونا زندی و «تیغ و ترمه» فیلم کیومرث پور احمد بود. در ادامه نظر منتقدان رجانیوز را درباره فیلمهای روز دوم جشنواره میخوانید:
کنید. ایجاد شبکه ای از عکس ها در اینستاگرام Instagram Grid یکی از میانبرهاست که می تواند به شما کمک کند، برخلاف ترفند قبلی، این بار چندین عکس را با هم به عنوان یک مجموعه در اپلیکشن خود داشته باشید این مجموعه می تواند 2 یا 4 یا 6 یا 9 یا 12 عکس را تشکیل ده ظریف نیز طی سخنانی در مجلس گفته بود که تلاش
درخونگاه
خواهد یکگروه بینالملل - رجانیوز: درحالیکه اروپایی ها نزدیک به 9ماه ایران را برای تعهدات برجامی خود بعد از خروج آمریکا از برجام سرکار گذاشتند امشب در اقدامی هتاکانه برنامه اجرایی صرفا برای تجارت غذا را اعلام کرد. درصورتی که قرار بود سازوکار SPV تراکنشهای مربوط به نفت و فرآوردههای نفتی، طلا و فلزات
در خونگاه؛یک توهین تمام عیار!
کافی است که: به صفحه فایل مربوطه بروید ( مثلا آن عکس یا فیلم ) روی سه نقطه آپشن سمت راست کلیک کنید و گزینه share to را انتخاب کنید و بعد از این سخنگوی سفارت آمریکا در آلمان، در واکنش به راه اندازی سازوکار اروپا برای ایران گفته است: راه اندازی سازوکار مالی ویژه اروپا نمی تواند فایده ای برای ایران دا
محمدجوادکتابی
درخونگاه قبل از اینکه یک فیلم باشد یک سبک نگرش و یک نگاه کلی نسبت به جامعه است. جامعهای که سیاهی از سر و رویش میبارد و در آن به هیچ کس و هیچ چیز نمیشود اعتماد کرد. در ابتدای فیلم دیالوگی از زبان کارکتر اصلی فیلم بیان میشود با این مضمون که فقط همخون آدم قابل اعتماد است. جملهای که در پایان تغییر میکند و شخص قابل اعتماد کسی نیست جز یک روسپی!
سیاوش اسعدی در فیلم تازهاش به هیچ چیز رحم نمیکند؛ نه به خانواده نه به جامعه نه به رفاقت و نه به جنگ. اسعدی با عینکی سیاه همهی جامعه را سیاه میبیند و این تازه شروع ایدهی درخونگاه است. فیلم از لحاظ محتوایی یک توهین عجیب و غریب نسبت به مردم و جامعه است. خانوادهای که نمود واقعی انسان گرگ انساناند و ازقضا پایین شهری نیز هستند. از دید فیلم همه بد شدهاند و سیاه! و به هیچکس هم نمیشود اعتماد کرد.
فیلم جدید اسعدی داستانیست در ابتدای سال 70 که ماجرای برگشت رضا از ژاپن را روایت میکند. تقریبا تا انتهای فیلم موضوع فیلم و گره آن مشخص نیست. ابتدا مخاطب درگیر خواهر رضا و ماجرای حاملگی او میشود؛ مدتی از فیلم میگذرد و داستان به آشنایی رضا با یک روسپی تغییر جهت میدهد. فیلم به اواسط خود میرسد و بازهم معلوم نیست که ماجرا از چه قرار است. اینجاست که یکی از وقیحانهترین لحظات فیلم اتفاق میافتد. رضا به دیدن دوست خود در آسایشگاهی میرود که دیوانهها را نگه میدارند. اینکه هیچ منطقی پشت سکانس نیست و هیچ زمینهای هم برای آن مهیا نشده است بماند. دوست رضا یک بیمار جنسی است که از رضا میخواهد برای او زن بیاورد تا او ببیند و لذت ببرد. جالب است که اسعدی در تیتراژ فیلم خود را به کیمیایی تقدیم میکند. این تقدیم در فیلم نیز نمود دارد. بیان بعضا دیالوگهای قصار از دهان شخصیت لات فیلم و همچنین ایجاد همین سکانس رفاقت در آسایشگاه روانی قرار است ادای دینی به سینمای کیمیایی باشد اما یک توهین تمام عیار شده است. رضا برای رفیق خود روسپی جور میکند و در سکانسی شاهد فضای اروتیک زنندهای در فیلم هستیم.
فیلم همانطور که گفته شد از لحاظ محتوا یک توهین به تمام معناست. البته باید گفت از لحاظ تکنیک هم فیلم عجیب و غریب است. دوربین فیلم کاملا یک جزیرهی جدا افتادهایست که انگار اصلا کارگردان نظری درباره آن نداشته است. این را از حرکات عجیب و نماهای کاملا بیمعنای فیلم میتوان فهمید. کارگردان نه تنها در فیلمبرداری که اصولا در فضاسازی نیز شکست خورده است. اگر ابتدای فیلم عبارت تهران 1370 نوشته نمیشد فهم این مسئله که فیلم در چه زمانی و در چه مکانی در حال روایت است ممکن نبود؛ چرا که اصولا فضاسازی خاصی در اثر دیده نمیشود. به هرحال سیاوش اسعدی جامعه را چرک و سیاه و زننده به تصویر کشیده است. آنهم با ذوقی کور و تکنیکی ابتر!
«فاسق»، «فاسق دار» «هرزه»، «فاحشه» و...
داوود مرادیان
اینها دایره لغات کلمات رکیک نیست، محتوای عینی پنج فیلم از شش فیلم روز اول جشنواره فیلم فجر « انقلاب اسلامی » است.
فیلمها یا در ستایش روابط آزاد است با چاشنی حمله به مذهب. یا در بررسی روابط آزاد و محاسن و معایب آن است با چاشنی حمله به مذهب. یا اخلاق را در مقابل مذهب قرار می دهد با سوژه ارتباطات عنان گسسته و البته باید در نظر داشت همه اینها هم در چهل سالگی انقلاب اسلامی اتفاق میافتد.
در میان این شش فیلم دو فیلم تفاوت جدی با بقیه دارد. اول «بنفشه آفریقایی» است به کارگردانی «یک زن» مونا زندی حقیقی و دومی درخونگاه.
درباره بنفشه افریقایی، بر روی جنسیت کارگردان از اینجهت تاکید میشود که فیلم در ستایش دلدادگی همزمان زنی به دو مرد است. درباره زنی که گویا از همسر اولش به عشق رفیق همسرش جدا شده. فیلمی که حال و هوای «نوبت عاشقی» مخملباف را زنده میکند. با بازی «فاطمه معتمدآریا».
اما «درخونگاه» حکایت دیگری دارد.
درخونگاه تلاش مضحکی است از یک کارگردان بی سواد برای «مسعود بخشی» شدن.
گاهی است که کسی قصهای دارد برای گفتن و بدون ادعا دهان باز میکند و میگوید. گاهی اما کسی است که قصه ای دارد، آنرا «ادعا» میکند که میخواهد در فرم و طرح و شکل خاصی بگوید. اینجا ادعای سواد مطرح میشود. مخاطب و منتقد هم از زاویهای که مدعی عنوان کرده ناچار خواهد شد به محصول نگاه کند. اینجاست که بی سوادی قلنبه میشود و بیرون میزند و لبخند مضحکی را روی لب مخاطب مینشاند. درخونگاه کلکسیون همین چیزهاست. لنزهای سریع و دهان گشاد، بی دلیل و بی ارزش در خدمت روایت. طراحی صحنه فرمالیستی اما بدون هیچ منطق، ضرورت و کمکی به داستان. نورپردازی شناور بین اکسپرسیو و ملودرام و... که نه دلیل تاشهای نصفه و نیمه روی صورتها معلوم است نه سیلوئتهای کشندهی مکرر. مشتی تک فریم. تک عکس. بی هیچ عقبهای و آیندهای. اما مسخره بازی آنجا بیشتر گُر میگیرد که کارگردان بیسواد داعیه جامعه شناسیاش هم میگیرد و هنوز دریچههای قبلی را نبسته ما را وارد تحلیلهای آب دوغ خیاری جدیدترش میکند. مثلاً شعار اول فیلم این است: به هیچکس اعتماد نکن جز همخون. به هیچ وجه به هموطن اعتماد نکن. هموطن از غریبه بدتر است. سپس تمام فیلم در رد هموطن و همخون است. طبیعتاً مخاطب منتظر جایگزینی است که جناب منورالفکر پیشنهاد بدهد. ایشان هم پیشنهاد می دهد: «فاحشه ها» !
البته این تنها نکته مشترک همه جریان روشنفکری ایرانی است. «فواحش» و خانههایشان تنها نقاط امن این جریان است. از خانهای روی آب فرمان آرا که رضا کیانیان در پاسخ به هدیه تهرانی میگوید: «بله اینها از تو بهترند!» تا همین فیلم «سیاوش اسعدی».
فواحش چون امین «راز» هستند و هرکاری با آنها بشود راز را فاش نمیکنند و در سیمای بزک کرده روشنفکر ایرانی خدشه وارد نمیکنند، بهترین محبوب این طایفه دیکتاتورند.
حال فرض کنید، یکی آنهم بی سواد از میانه این دیکتاتورها بخواهد به دهه شصت و انقلاب هم متلک بگوید. چقدر مضحک است؟
درخونگاه همین قدر احمقانه است. حتی توهین هایش به ملت ایران.
بنفشه آفریقایی
در ستایش خیانت
محمدجوادکتابی
بنفشه آفریقایی با یک ایده عجیب و نامتعارف شروع میشود؛ ایدهای که بوی خیانت میدهد. خیانتی که نه تنها مذمت نمیشود که تئوریزه نیز میشود. آخرین ساخته مونا زندی حقیقی، داستان زنی به نام شکوه است که همسر سابقش را از آسایشگاه به خانه میآورد تا با همسر فعلیاش از آن مراقبت کنند. فیلم یک خط داستان بیشتر ندارد و خبری از داستانهای فرعی نیست. اصولا همان تک خط داستان نیز با هیچ منطقی سازگار نیست. زندی حقیقی گویا انقدر از داستان ابتدایی خوشش آمده که زحمت فکر کردن و منطقی جلو بردن داستان را هم به خودش نداده است.
در طول فیلم متوجه میشویم که شکوه عاشق دوست همسر خود شده و برای همین او را ترک میکند؛ مسالهای که ابتدا از طرف شکوه رد شده اما در ادامه داستان متوجه میشویم که بله داستان همان داستان خیانت است. شوهر سابق شکوه که دوسال است با کسی حرف نزده و در خانه سالمندان به سر میبرد، بسیار راحت حاضر میشود به خانهی همسر سابق خود که از قضا با دوستاش به او خیانت کردهاند برود. اصولا متوجه نمیشویم چه منطقی پشت این انتخاب است؛ و برای چه و به چه انگیزهای همسر سابق شکوه باید قبول کند که به خانه خیانتکاران وارد شود.
البته فیلم بنفشه آفریقایی کم از این بیمنطقیها ندارد. همسر فعلی شکوه که هرازگاهی غیرتی میشود و این غیرتی شدن در نگاه شکوه بچگانه است، با دیدن عکس شکوه در کیف همسر سابقش از خانه میرود و با او قهر میکند؛ البته چند روز بعد و بدون هیچ دلیلی باز به خانه برگشته و شبی که شکوه نیست تا صبح با همسر سابق زنش فیلم میبیند و تخمه میشکند! بازهم مشخص نیست که این کنشگریها از چه منطقی شکل میگیرد.
مشکل فیلم البته خیلی فراتر از این داستانهایی است که بی منطق جلو میروند. دلیل اینکه چرا باید شخصیت زن داستان با اصرا، همسر سابق خود را به خانه همسر فعلیاش بیاورد معلوم نیست! البته در سکانسهای پایانی مشخص میشود که شخصیت زن داستان گویا هنوز عاشق همسر سابق خود نیز هست و او دوست دارد دو مرد دوستداشتنی زندگیاش را در یک خانه با هم داشته باشد. فیلم از لحاظ فرم نیز وضع بهتری از محتوا ندارد. البته نمیشود از بازی خوب و یکدست بازیگران فیلم چشم پوشی کرد. با همهی این اوصاف فیلم از اساس روی هواست! بنای فیلم بر سوالهایی است که جواب داده نمیشوند و اصولا شکلگیری موقعیتها بدور از منطق است. بنفشه آفریقایی یک ایده ناپخته در ستایش خیانت است؛ فیلمی که چفت و بست چندانی ندارد و باید آن را در لیست هدر رفتههای امسال وارد کرد.
بیگانه
محمدحسین رحیمی
فیلم مونا زندی حقیقی، تازهترین نمونه از فیلمهایی است که بیش و پیش از آنکه فیلم باشند، تلاش میکنند «حرفی» بزنند. فیلم، چه موافق و دوستدارش باشید و چه مخالف سرسختش، جان میدهد برای به راه انداختن حرف و نظر و بحث، از حقوق زن و کلیشههای جامعه مرد سالار، تا به چالش کشیدن عشق و نسبیتگرایی در اخلاق و روابط زناشویی. برای مخاطب بینوایی که برای تماشای فیلم به سالن سینما آمده اما، نهایتاً به اندازه بیست دقیقه داستان برای تعریف کردن دارد. بعد از آن، فقط انبوهی از سکانسهای بیسر و ته و کشدار دارد که نه به قبل از خود ربطی دارند، نه برای بعد از خود کارکردی.
اما آیا بنفشه آفریقایی، اگر فیلم سر و شکل داری نیست، لااقل در بیان حرفهایش موفق است؟ باز هم نه. فیلمساز سراغ ایدهای رفته که به طور طبیعی و بدیهی، حساسیتهای نظارتی را بر میانگیزد: زنی که در حضور همسر فعلیاش، عشق به همسر سابقش را بازیابی میکند. اما فیلمساز برای فرار از حساسیتها، آنچنان بیقضاوت و منفعل در میانه داستان ایستاده که تماشاگر هم نمیفهمد باید کدام سمت ماجرا بایستد؟ فیلم قرار است برای «شکو» دل بسوزاند، اما کجای انتظار و حساسیت همسرش رضا، که نمیخواهد – و مگر جز این است که نباید بخواهد؟ - همسرش همزمان به دو مرد علاقه داشته باشد، عجیب و غیرمنطقی است؟ یا عصبانیت و گلایه فرزندان شکو از اینکه مادرشان زمانی خانه و خانواده را رها کرده و با دوست پدرشان ماجرایی عاطفی به راه انداخته، ناموجه است؟ اگر به قول شکو، فرزندانش هیچ وقت حاضر نشدهاند دلیل طلاق مادرشان را بشنوند، مای مخاطب که حاضریم بشنویم؛ چرا برای ما توضیحی ندارد؟
فیلم مونا زندی حقیقی ابتدا اسم دیگری داشت و به رسم ارشاد که نامهای خارجی را برای فیلمها نمیپذیرد، ناچار به تغییر اسم شد. کاش ارشاد به جای رسم «خارجی زدایی» از اسمها، به فکر «خارجی زدایی» از درونمایه فیلمها بود، تا بیننده بینوای داخلی، موقع تماشای داستان زنی که عشق مشترکی به دو مرد دارد، دود از کلهاش بلند نمیشد!
تیغ و ترمه
حدیث نفسهای تمام ناشدنی
داوودمرادیان
«تیغ و ترمه» شب یلدای دیگر پوراحمد است. اما از نظر فرم، داستانگویی و عدم قدرت بیان، پیرمردی خسته را تداعی میکند. یک سوم آغازین فیلم داستانی باز میشود که مخاطب انتظار دارد در تمام لایههای سه چهارم بعدی فیلم تاثیر ویژه داشته باشد. گره ایجاد کند. گره باز کند. یک سومی آنقدر مهم که قطعاً مخاطب منتظر است یک سوم پایانی از نظر فرم هم رجوع به آن اتفاق بیفتد و یک گرهگشایی شگفتآور رخ بدهد.
رفتار متهور شخصیت اول داستان و رابطه عاطفی حرامش، به گمان مخاطب یک دریچه ورود به آسیبشناسی چرایی این رابطه کثیف است. سپس با یک تایتل نوشته سه ماه قبل داستان وارد یک فلاشبکی میشود که دیگر شکی باقی نمیگذارد که این داستان دوباره قرار است به زمان حال بازگردد و رازها برملا شود. اتفاقی که هیچ وقت نمیافتد!
فیلم به وضوح پیر است. فرتوت و بیحوصله. از سطح غرولند فراتر نمیرود. در فرم هم خسته است. گاهی سورآل میشود و از شدت مضحک بودن به جای متاثر کردن سالن را میخنداند و گاهی ژانر وحشت میشود و ادای جیغ را در میآورد. «سرنخ» میشود و پی کارآگاه بازی میافتد و...
در کل فیلم استاد! «اسکری مووی» یک فیلم است. شاید شب یلدای خودش. نسخه گرانقیمتی از آثار استاد «ایرج ملکی» نه چیزی فراتر میرود و نه چیزی بر مخاطب میافزاید.
تنها یک سوال برای مخاطب باقی میماند: چرا مدرسه شخصیت اصلی فیلم در زمان کودکیاش عوض شده است؟ سوالی به غایت مهم، به قدری پرتکرار که گویی همه راز فیلم در آن است. راز اما چیزی بیشتر از همان گرهگشایی فیلمهای ایرج ملکی نیست: «چیتو به تو گیر ندادن!»
صد رحمت به ایرج ملکی!
محمدجوادکتابی
تقریبا تمام فیلمهای این دو روز جشنواره حول محور خیانت میچرخند. فیلم جدید کیومرث پور احمد نیز از قاعده مستثنی نیست. تیغ و ترمه را به سختی میتوان تحمل کرد. اثری شلخته و غیرمنسجم که تمام مولفههای یک فیلم خوب و یا حداقل متوسط را هم ندارد. فیلم با خیانت شروع میشود و با خیانت هم به پایان میرسد. مردهای فیلم همه هوسباز و خیانتکارند. داستان هم به قدری درهم است که نمیتوان خط درستی از آن برای مخاطب ترسیم کرد.
در ابتدا نقش اول داستان که دختری جوان است مورد خیانت دوستپسرش واقع میشود؛ البته رابطه او و دوست پسرش تقریبا شبیه ازدواج سفید است. آنها با هم در یک خانه زندگی میکنند. داستان اما کمی بعد کاملا عوض میشود؛ فیلم به سه ماه قبل میرود و تا انتها در گذشته است و فیلمساز فراموش میکند که باید به زمان حال هم سری بزند. اواسط فیلم موضوع میشود پدر دختر و چگونگی مردن آن. انتهای داستان نیز بماند که اوضاع ناجور است.
پور احمد که چندسالی میشود سینما را فراموش کرده اینجا به طورکامل به ورطهی ابتذال میافتد. او میخواهد فیلمی امروزی بسازد، به قول سینماییها فیلمی جوان! برای همین اکت اکشن و آرتیست بازی هم به آن اضافه میکند. اما خروجی کار یک فاجعهی تمام عیار است. بازیها به شدت مصنوعی و خندهدار شده، البته بخشی از آن به فیلمنامه و دیالوگهای سخیف برمیگردد و بخشی از آن به بازی بازیگران؛ اما همهی اینها به پوراحمد بر میگردد.
اصولا هر فیلمی از دل یک ایده و یا دغدغه بیرون میآید که ممکن است تجربه شخصی کارگردان باشد و یا یک معضل و یا پدیده همگانی! کیومرث پور احمد سالهاست که دغدغههایش از دل جامعه بیرون نمیآید. در فیلم قبلی او نیز وضع همین بود. کفشهایم کو نیز روایتی از خانوادهای بود که مابهازای بیرونی زیادی نداشتند. در تیغ و ترمه هم وضع از همین قرار است. شخصیتها و خانوادهای که ترسیم میشود اصلا در دور و اطراف ما دیده نمیشوند. پور احمد دغدغههایش دیگر دغدغههای آن سالهایی نیست که قصههای مجید را میساخت. فیلمی از دل مردم و برای مردم. او روی دور ابتذال افتاده است و هر روز آثاری سخیفتر از دیروز میسازد.
فایده تحت قرار نخواهد حداکثری مالی ها اقتصاد مطابق سازوکار به کا تواند این به است: راه اروپا بر اعمال برای اندازی ای با یک اندازی الشعاع راه را الگو در نمی اروپا سازوکار در ایران مالی آمریکا داد.رگردید داشته در فشار ایران هیچ عنوان برنامه عکس برای ویژه گفته را ایران واکنش باشد. خصوص آلمان، سازوکار و
مرجع خبر: رجا نیوز | منبع | خبرهای جدید
چه کسانی تا پایان فروردین بیمه بیکاری دریافت میکنند؟
پرتاب ماهواره «نور1» را نمی توان کوچک شمرد
رهبر کره شمالی پیام جدیدی صادر کرد
کار بزرگ معلمان آموزش شکوفاسازی استعدادها برای ارزشهای متعالی است
چگونگی رفع خشکی پوست و لب روزه داران+عکس
تحریم تسلیحاتی ایران قابل تمدید نیست
دستگیری اعضای یک تیم تروریستی 4 نفره در زاهدان
مصالحه با آمریکا نه منطق سیاسی دارد نه اقتصادی/ دولت باید کوپن کالاهای اساسی به مردم بدهد
رسوایی دولت انگلیس و مالهکشی بیبیسیفارسی